در جریان مسئله ی تظاهرات اخیر در مورد دختر خانمی کورد در مهاباد، باز زبانها و قلمها بکار افتادند…
همیشه باید در دو جبهه، کورد نگون بخت مورد نکوهش یا حمله قرار گیرد. جبهه ی نخست که سیستم حاکمیت است و از آن نباید انتظاری داشت تا اعترافی به خواسته های برحقش بنماید و می توان چنین استنتاجی کرد: سیستمی عناد و دیکتاتور نباید توقعی جز همین موضع از آن داشت!. جبهه ی دوم که خطرناک تر از حاکمیت است، قلم بدستان یا به اصطلاح روشنفکران یا رسانه هایی هستند که خود را مخالف سرسخت این نظام حاکمیت میدانند!.
این طیف، به محض آنکه مسئله ای در مورد کورد مطرح می شود، واکنشی بسیار شدیدتر از نظام حاکمیت از خود نشان میدهند. فوراً به سراغ واژه هایی نظیر تجزیه طلبی و القابی میروند که گو اینکه مخالفان کورد حق آنان را پایمال کرده اند و دشمن اصلی آنان کوردها هستند نه سیستم حاکمه بر ایران!؟.
زمانی که موضوعی یا مسئله ای بنام کورد پیش کشیده می شود، نسیانی آنانرا فرا می گیرد و تمامی توان و نیرویی که دارند بسیار رادیکال تر از سیستم حاکمه بکار خواهند انداخت و بر کوردها بدون دمی تفکر و بی مهابا می تازنند.
نکته ی جالب اینجاست: بحث از دموکراسی زبانزد خاص و عام آنان است!. ولی به کورد که میرسند دیگر همیان آنان تهی از چنین نگرشی یا شعارهای می شود و بدتر از سیستم بر جسم زخمی کوردها و احزابش تازیانەهایی میزنند که بدتر از نظام حاکمه است. عملاً تمامی گفتار و عملکرد آنان چندین برابر نسبت به رسانه های رژیم به این نظام حاکمیت خدمت خواهد کرد. قلم و گفتار و تمامی ابعاد رسانه ای که در اختیار دارند، همچون تریبونی رایگان و بدون هزینه برای نظام حاکمیت(که خود را مخالف سرسخت آنان میدانند) تبدیل می کنند.
برخی دیگر هم در این میان هم به نعل و هم به میخ میزنند. چنان سراسیمه وارد قضیه می شوند که نمیدانند چه می گویند و چه بازتابی گفتاری که طوطی وار بر زبان میرانند در پی دارد!؟.
مختصر اینکه حاکمیت با تمام بوق و کرنایش و جهت دهیهایی که برای به انحراف کشیدن هر موضوعی یا اعتراضی بعمل می آورد، یاری دهندگانی برایش پدید می آیند که بهتر از خود گردانندگان نظام خوش خدمتی بسیار خوبی به نظام حاکمیت آنهم بطور رایگان تقدیم می کنند.
از سوی دیگر برخی نیز که خود را فعال مدنی می نامند و متأسفانه از نظر نژادی کورد هستند، نمک بر زخم خواسته های ملت خود می پاشند. عناوینی همچون اصلاح طلب کورد را یدک می کشند که جریان اصلاح طلبی در ایران خوش خدمتیش برای ترمیم نظام را گو اینکه یا ندیده اند یا اینکه اصلاً خوانشی سیاسی نسبت بدان ندارند.
برای هر فردی سیاسی یا قلم بدستی که از تریبونی ظاهر یا نوشته ای سیاسی را بیان میکند یا می نگارد، ضروریست دارای خوانش یا تحلیلی جهانی از تمامی رویدادها داشته باشد و حداقل آنکه اخبار سایر کشورها را نیز مورد پیگیری قرار دهد.
حال اگر از تمامی موضوعات و رخدادهای سیاسی جهانی با قید تبصره ی از آن جذری بگیریم، دست کم بایسته آنکه انسان سیاسی خاورمیانه ای باید رویدادهای منطقه ای را پیگیری نماید و براساس آنان وارد نطقی یا نگارشی شود.
در تونس جوانی دستفروش بدلیل ممانعت شهرداری از فروش سبزیجاتش با گاری و توقیف کالاهایش از سوی شهرداری خود را به آتش کشید و همچون سمبلی برای جرقه ی شروع انقلابی در تونس شد. دلیل عمده ی آن نیز ظلم مضاعف و بیداد کردن فقر و فحشاء در برابر سیستم حاکمه ای بود که جوانی را جان به لب کرده بود. اعتراض گسترده ای اجتماعی در تونس به پا شد که دامنه ی این اعتراض چند کشور دیگر را نیز در نوردید و بهار عربی نام گرفت.
اما در ایران هزاران جوان از هر دو جنس مونث و مذکر یا مورد هتک حرمت یا تجاوز قرار گرفتند، اما اعتراضی گسترده تمامی ایران را فرا نگرفت.
از اسیدپاسی تا به خودسوزی در خرمشهر مشابه داستان جوان تونسی تا به خودکشی دسته جمعی خانوادگی در هر کجای ایران که اخیراً در یکی از شهرهای ایلام صورت گرفت تا کنون نتوانسته است وجدانهای خفته را بیدار کند.
مورد بغرنج تر در مورد تجاوز یا اسیدپاشی را نیز دیدیم باز هم صدای اعتراضی اجتماعی گسترده شنیده نشد.
اما در پی اعتراض به قتل سرپا مشکوک دختری کورد در جهت دفاع از شرفش، فوراً و بدون درنگ تهمتها و … نسبت به ملت کورد شروع شد. دامنه ی این تهمتها حتی فراتر از کوردستان ایران رفت و کوردهای بخشهای دیگری همچون اقلیم کوردستان را نیز فرا گرفت.
بدون در نظر گرفتن حق اعتراض کورد (در ایران معمولاً ما کوردها را با غیرت و مرد و با شرف سایرین خطاب می کنند) آنهم به موضوع حساسی همچون چنین موردی که در سطور بالا ذکر شد، موضوع به گونه ای دیگر ورق خورد و آنرا بزرگنمایی خواندند!.
پرسشی که هیچکدام از بیان کنندگان و مدافعان چنین نظری در ذهن آنان ایجاد نشد، میزان ظلم و فقر و بیداد و رانتخواری و دزدیهایی که سران یا فرزندان آنان مرتکب می شوند و در ضد و بندهای قدرت تمامی بزهکاریهای آنان(طبق اسناد دادگاه بخش کمی) فاش می شود، بدان توجهی نشد و بلادرنگ آدامس حفظ تمامیت ارضی و فکرخوانی آنهم از نوع منفی نسبت به کورد بعنوان اینکه می خواهند ایران را تجزیه کنند بازهم جویده شد.
نکته ای که باید بدان توجه کرد اینست: چرا این اشخاص در برابر مرگ فجیع و جنایتهای رژیم که نسبت به هموطنان پیشکش همنوعان آنان روا میدارد، خود سکوت اختیار کرده اند و کورد دارای شهامت و شرف را در با داوری یک طرفه محکوم می نمایند!؟.
این چه خرد و چه ذهنیتی است که اعتراضی در مورد قتل دخترخانمی باید اتهام تجزیه طلبی بدان وارد شود!؟.
چرا برخی با اینکه درندگی و بی شرمی نظام حاکم بر ایران را تا مغز استخوان لمس کرده اند بازهم وارد مقوله ی عنادورزی می شوند و نسبت به حق طلبی کورد و خواسته هایش(آنهم تماماً در چارچوبی دموکراتیک عنوان می شود) نه تنها چشم هوش خود بلکه دیده ی خود را نیز فرو می بندند!؟.
چرا به گسترش هلال شیعی و غارت ثروتهای مملکت از سوی سران و کمکهای بی حد و حصر سران نظام از عراق و لبنان تا به سوریه و یمن تا به قاره ی آفریقا و حتی آمریکای لاتین(که بیشتر کشورهای عقب افتاده ای با ایران سروکار دارند و هیچ همخوانی مذهبی یا دینی با این سیستم ندارند) اعتراضی نشان نمی دهند و همیشه دیواری کوتاه تر از کورد نمی بینند!؟.
در کدام قاموس و قانون کشورهای این گیتی چنین چیزی وجود دارد، اعتراضی نسبت به تعرضی وهتک حرمتی که ممانعت از وقوع آن، قربانی شدن انسانی را در پی داشت، نژادپرستی و… ذکر شده است.
به چه دلیل آنچه را که دیگران برای آن از جان خود مایه گذاشته اند و از پس آن بر نمی آیید، می خواهید کمرنگ جلوه دهید و به عملکردهای نظامی که از دست آن می نالید مشروعیت می بخشید!؟.
جبر زمانی حکم می کند بجای پرداختن به چنین موضوعاتی و وارد کردن اتهام به دیگران، به فکر چاره ای باشید و با این سیستم خفقانی که اسیر آن هستید وارد جدلی جدی شوید. باید از حاشیه به متن وارد شوید و اگر توان فکری با سیستم را ندارید بر دیگرانی همچون کورد که برای گفتن حقوق خود ابرامی ایوبی پیشه کرده اند، خرده نگیرید.