کودکان کار به کودکانی گفته میشود که به صورت مداوم و پایدار به خدمت گرفته میشوند. که این امر آنها را در بیشتر اوقات از رفتن به مدرسه و تجربهی دوران کودکی بی بهره میسازد و، سلامت روانی و جسمی آنان را تهدید میکند. کودکان کار بر اساس دو فاکتور به صورت رسمی در کشورهای مختلف تعریف میشوند؛ نوع کار و حداقل سن مناسب برای کار.
سن مناسب برای هر شغل و کاری بنابر عوارض و جوانبی که آن کار بر رشد و سلامت کودک دارد سنجیده میشود. طبق قرارداد ۱۳۸ سازمان بین المللی کار، این سازمان برای هر کدام از مشاغل مختلف یک محدودهی سنی را تعریف کرده است، چنانچه اگر کودکی پایینتر از حد نصاب سنی تعیین شده قرار گرفته باشد و مشغول به فعالیت در آن شغل باشد، کودک کار محسوب میشود. این سنین عبارتند از ۱۸ سال برای مشاغل پرخطر که سلامت ذهن و روان کودک را به خطر میاندازند. و سنین ۱۳ تا ۱۵ سال برای مشاغل سبک که سلامت روانی کودک را به خطر نمیاندازد. البته سنین 12 تا ۱۳سال در کشورهای فقیر در شرایط خاص پذیرفته میباشد.
این تعریف جامع و جهانی برای کودکان کار است. اما از نظر قوانین حقوق بشری و قوانین حمایت ازکودکان، کودک کار کیست؟ چه عاملی سبب میشود که یک کودک در روزهای شاد زندگی دست از بازی و شادی و مدرسه بردارد و به دنیای کار و دنیای بزرگتر از تحمل خود پا بگذارد؟ شاید برای کشورهای فقیر و رشد نیافته، دیدن یک کودک در حال کارکردن صحنهای بسیار عادی باشد، اما در کشورهای پیشرفته و توسعه یافته این عمل، فاجعه به شمار میرود. در تمامی کشورهای جهان کودکان کار وجود داشته است، که این امر به دوران قبل از جنگ در کشورهای توسعه یافته، و در حال حاضر در کشورهای در حال توسعه برمیگردد. بنا بر تعاریف ذکرشده اگر کارگارن کمتر از هجده سال را در نظر بگیریم، در حال حاضر میلیونها کودک در سرتاسر جهان از تحصیل محروم هستند و در مزارع و کارخانهها و تولیدیها و… مشغول به کار هستند.
در ایران نیز آمار کودکان کار بهشدت در حال افزایش است و در این باره آمار دقیقی در دسترس نیست. شاید ایران یکی از بارزترین نمونهها در موضوع کودکان کار باشد. اما از عواملی که باعث میشود این کودکان تن به کار دهند و از تحصیل محروم شوند چیست؟ بررسی این علل به مانند باز کردن زخم کهنهای است که هرگز التیام نیافته است. خانواده هایی در ایران وجود دارند که از کمترین درآمد ماهیانه محروم هستند و گاه این خانوادهها تحت سرپرستی زنان هستند و، مادران به تنهایی نمیتوانند بار زندگی را به دوش کشند، لذا به اجبار و از روی بیچارگی کودک یا کودکان خانواده جهت کسب درآمد، به دنبال کار فرستاده میشوند. دردناکترین قسمت داستان اینجاست که این کودکان از هیچ گونه امنیت شغلی برخوردار نیستند. آیا در ایران اصلا چیزی به نام امنیت شغلی برای کودکان وجود دارد؟ در کشوری که کودکان در آنجا بارها و بارها در خیابانها و مدارس، مورد تجاوز قرار میگیرند، چگونه ممکن است امنیت برای کودکی وجود داشته باشد که در کورههای آجرپزی و کارگاههای دور افتاده مشغول به کار خواهد بود؟ آیا این کارفرمایان چه تضمینی در راستای سلامت روانی و جسمی و حتی جنسی این کودکان میدهند؟آیا این کودکان تا چه اندازه شاد خواهند بود؟ و آیا آیندهی آنان بعد از این دوران سخت، چه خواهد بود؟! بیشتر این کودکان از تحصیل محروم هستند و بیشترشان بیسواد یا حداقل کم سواد باقی میمانند. این سرمایههای آینده به سادگی بهترین دوران عمر خود را از دست میدهند. این تنها به این دلیل نیست که شاید آیندهی یک کشور را در دست دارند، بلکه آیندهی شخصی آنان نیز تحت تأثیر این ناملایمتیها تباه خواهد شد. در کشوری با نظام سیاسی ظالمانه و استثمارگر که در هر سنی و هر شغلی از شهروندان خود، به عنوان برده استفاده خواهد کرد، آیندهی شخصی حائز معنا و مفهوم خاصی نیست. چه بسا این کودکان همیشه در ناآگاهی و بیسوادی به سر برند و در زندگی آینده نیز از حقوق خود محروم باشند. در بدترین شرایط اکثر این کودکان مورد تجاوزات جنسی قرار میگیرند و شاید هرگز دربارهی این موارد با کسی سخنی به میان نیاورند. و در بیشتر موارد ممکن است مورد تجاوز کارفرمایان خود قرار بگیرند اما، هرگز دم برنیاورند و از فجایعی که بر آنها گذشته است سخن نگویند.
چطور ممکن است در کشوری که قوانین اسلامی حرف اول را میزند، کودکانی وجود داشته باشند که از فقر و گرسنگی مجبور شوند دست به هر کاری بزنند حتی گدایی و فروش مواد مخدر و سوءاستفادهی باندهای قاچاق مواد از این کودکان معصوم، در حالی که این قوانین هیچگاه به کمک آنان نیامده است؟! چه سازماندهی برای این کودکان وجود دارد؟ آیا هزینهی تأمین این کودکان و خانوادههای تنگدستشان بیشتر از هزینهی جنگ در سوریه و ساماندهی نیروهای تروریستی تندروی منطقه و یا موشکهایی است که اخیرا مقر حزب دمکرات کردستان را مورد حمله قرار داده است؟ آیا ساختن مدرسه برای این کودکان پر هزینهتر از ساختن بیمارستان برای مردم فلسطین و لبنان است؟ آیا حمایت از بیوه زنان ایرانی که سرپرست خانواده هستند بیشتر از هزینهی تأسیسات ساخت سلاحهای کشتار جمعی است؟ آیا پدران معلولی که به دلیل ناتوانی جسمی از کار بیکار شدهاند و قادر به تأمین هزینههای خانواده نیستند، جزوی از “کیان ایران اسلامی” نیستند؟! شاید این نیز یکی از دستآوردهای شعار آیتالله خمینی باشد، که تنها هدف او انقلاب مستضعفین جهان بود. و اینک تمام ملت را تبدیل به مستضعفینی کردهاند، که کودکان بلوچ و کرد و عرب و… بدون مدرسه و در زیر کپرها و کانکسها، اگر خدا بخواهد الفبایی برای آیندهی تیره و تار خود فرا گیرند، و کودکان کرد در مرزها دست و پای خود را بر روی مینهای حاصل از کینه از دست بدهند، و کودکان خیابانهای سرد تهران مورد تجاوز قرار بگیرند و با دستان کوچک خود اشکهایشان را پنهان کنند و تا روزی که زنده هستند، این درد را در قلب کودکانهی خود پنهان سازند که چه بر سرشان آمده است. و اینجاست که دربهای مزین به طلای ضریح امامان، جز نفرتی ابدی چیزی برای این کودکان به ارمغان نمیآورد. تداوم این سیاستها دستآوردی برای رژیم ایران نیز نخواهد داشت، بجز به قهقرا و انزوا رفتن و فاصله گرفتن از مردمی که هرگز مطالباتشان از سوی دولت مردان جمهوری اسلامی در هیچ درجه از اهمیت قرار نداشته است. شاید هنگام آن فرا رسیده است تا به خاطر این کودکان بیگناه هم که شده است، کاری انجام بدهیم. این کودکان هیچ گناهی ندارند و تنها قربانی سیاستهای خلق ستیزانهی افرادی هستند، که روح انسانیت در آنها مرده است. کودکان بزرگترین قربانیان فقر و جنگ و خشونت هستند. آنان بیدفاع هستند و تنها گناهشان این است که در سرزمینی به دنیا آمدهاند که به میدانی برای قدرتنمایی انسانهایی تبدیل شده است، که جز خود و اهداف سیاه خود به چیز دیگری فکر نمیکنند.
آنطور که دیده میشود راهکاری برای برونرفت از این معضلات هرگز اندیشیده نمیشود. در سرزمینی که سخن گفتن از حقوق طبیعی انسان جرم محسوب میشود چگونه باید انتظار داشت که حق کودکان فقیر در اولویت قرار بگیرد؟ این فقر ناشی از سیاست تمامیتخواهانه و دخالت در امور داخلی سایر کشورها و همچنین پیادهکردن اصل “صدور انقلاب” به دیگر کشورهاست، که نه تنها کودکان و خانوادههایشان را قربانی میکند، بلکه اقتصاد مملکت را نیز به نابودی کشانده است. شاید دیگر کلماتی وجود ندارد در شرح حال کودکان خیابانگرد و بدونآینده… حال آنها از توصیف و عکس و مقاله گذشته است… خطراتی که در کمین آنها نشسته است، مانند اعتیاد و تجاوز و قتل و انواع بیماریهای روحی و روانی و جسمی به مراتب بیشتر از خطری است که “اسلام” را تهدید میکند. اسلام خود روزی برای دفاع از مظلوم و با شعار آزادی برای تمام خلقهای دنیا پا به عرصه وجود گذاشت و اینک همین دین در دست افرادی است که، فقط یکی از گناهانشان نابودی رؤیاهای کودکانی است که شاید تنها آرزوی آنان فقط یک وعده غذای گرم باشد. فقر و فاقهای که باعث شرمندگی پدران و مادران در مقابل نگاههای معصومانهی کودکان خود شده است، والدین تنگدستی که تا به حال توانایی برآوردن، کمترین و کودکانهترین خواستههای فرزندانشان را نداشتهاند.