اخیرا طی پیامی ویدئویی از سوی آقای رضا پهلوی فراخوانی جمعی برای نجات کشور از دست حاکمیت جمهوری اسلامی صورت گرفت که برآن نام«پیمان نوین» گذاشته شد. در این جستار قصد برآنست که ترسیمی از وضعیتی کنونی اپوزیسیون و جایگاه ایشان شود. مباحث مربوط به جمهوری اسلامی و نحوهی عملکردش کم و بیش بر کسی پنهان نیست و در اینجا بحثی در خصوص اینکه چگونه بدیل بودن این نظام است که به نظر نویسنده موارد نقصان زیادی در این فراخوان و آمرمابانه بودن آن وجود دارد که یا باید اصلاح و یا از آن صرفنظر شود.
در قرن بیست و یکم برای ایران با پدیدهای بنام«سلطنتطلب» یا «مشروطهخواه» روبرو هستیم. این دو قشر که خود را سیاسی و مخالف با رژیم کنونی میدانند، اکثریت در خارج از ایران سکونت دارند و تا کنون در حد شفایی مخالفتهایی با نظام اسلامی داشتهاند. اما روی دیگر سکه تئوری طرفداران این دو قشر است که این تئوری مدتهای مدیدی در محک عمل، امتحان خود را پس داد و با شکست مواجه شده است. نتیجتا ماحصل سلطنت و مشروطه چیزی بنام حکومت اسلامی را خلق کرد که اکنون همه از آن مینالیم. زیاد دور نمیرویم و به دوران سلطنت محمدرضاشاه بر میگردیم. این شاه تمامی مخالفان خود را بدون کوچکترین اغماضی در بند کشید یا کشت. تحولی که از نظام شاهی بسوی دموکراتیزاسیون ایران باید صورت میگرفت به بیراهه رفت و همین آخوندهای درباری و دست پروردهی خود نظام شاهی بودند که همه را دور زدند و بر مسند قدرت نشستند و خطابهی معروف شاه(زمانیکه گفتند: صدای انقلاب مردم را شنیدم) بسیار دیر بود و بدلیل بسته بودن فضای کشور، زمینه برای انفجاری بنام انقلاب فراهم و قهر و غضب و کینه همە را درو کرد. زمانیکه شاه خود را کمربستهی امام رضا میخواند و تئوری شیعه را بسط میداد، رویهی شاه جوانی که قرار بود، شاهی دموکراتیک باشد با بیماری که گرفت و پای در سن گذاشتن و جو مسموم که کاسه لیسانی اطرافش برایش فراهم کردند او را به انسانی مستبد تبدیل کرد. فراموش نکنیم این تنها آخوندها نبودند که طلا و پول برای قبر امامان و امام زادهها بعنوان عتبات عالیات هزینه کردهاند بلکه شاه فقید هم در این زمینه کم نگذاشتهاند. آخوندها در دربار شاه حضور داشتن و نمونهای بارز آنان اشخاصی همچون مصباح یزدی و … میباشند.
ابعاد گرایشات متدین بودن و تشیعگرایی شاه بر کسی پوشیده نیست و حوزههای علمیه بسان دوران حاکمیت کلیسا در اروپا، به شاه فقید نزدیک و از بودجهی دربار شاهی ارتزاق میکردند(هرچند اکنون هم سکان کشور در دست رهبری آخوند و حوزههای علمیه بجای بودجهی دربار از سهم امام استفاده میکنند). برای اثبات این مدعا رجوع شود به قانون اساسی دوران شاه اصل یک آن با اصل دوم قانون اساسی کنونی فقط تفاوت انشایی داشته و در اصل آن اینکه دین رسمی کشور اسلام و مذهب شیعهاثناء عشری است، تفاوتی وجود ندارد. مقامی که شاه به آخوندها داد برای مشروعیت بخشیدن به قتل و عام مخالفان چپگرای خود بود و از اهرم دین برای روبرو شدن با تمامی افراد چپ استفاده کرد.
شاه حزب رستاخیز را حزبی سراسری اعلام کرد که تشابه آن بعد از انقلاب، حزب جمهوری بود که توسط خمینی منحل شد. سلطنت طلبها باید بدین پرسش پاسخ دهند؛ آیا آزادی احزاب در آن زمان وجود داشت؟ آیا دوباره باید شاهد اعدامها و قتل و عامهای دو رژیم پیشین در این دوره که اگر این نظام برچیده شد، باشیم؟ آزادی بیان که یکی از ارکان دموکراسی است را چگونه تعریف خواهند کرد؟
براساس مشاهدات عینی نگارنده، طرفداران پهلوی مانیفستی بنام«دشنام» را در بغل دارند و بسان جمهوری اسلامی که سعی در متهم کردن دیگران دارد، اینان نیز با روش خود با وارد کردن اتهامات و دشنام دادن با هر مخالفی سخنانی مزین به چنین مانیفستی بر بر زبان میرانند.
القصه اینکه آنچه اکنون بعنوان جمهوری اسلامی میبینیم ثمرهی کج رویهای سیستم شاهی بود که اکنون دود آن به چشم همهی ما میرود. اکنون آن دوران گذشته و بازگشت بدان ناممکن به نظر میرسد و اگر چنین بازگشتی روی دهد، عین آنست که به عصر جاهلیت یا صدر اسلام یا دوران بدو تاریخ آنهم در قرن کنونی بازگشتهایم. اما شاه فرزندی بنام رضا پهلوی دارد که در عصر پهلوی در زمان پدرش و بودن سیستم شاهی لقب ولیعهد گرفته که آن سیستم اکنون ملغی و اثری از آن وجود ندارد و برخاکسترهای آن نظام شاهی، نظامی دیگر بنیاد نهاده شد. باید بدین پرسش پاسخ داده شود به چه علتی باید در قرن بیست و یکم، القاب قرن بیستی و بعد از گذشت زمان نزدیک به نیم قرن، بدون داشتن وجاهت قانونی بازهم بر زبان رانده شود و همچنان برخی در پی ولی و قیم و دست بوسی باشند؟ اگر قیومیت خواست آن عده است پس چرا به قیم بودن ولایت فقیه تمکین نمیکنند. تفاوت دیکتاتور چه رهبر و چه شاه باشد در چیست؟ چرا باید دچار نوعی نوستالوژی شکست خورده شد و به عقب برگشت و دوباره آزمودهای را که آزمودهایم، بیازماییم(مگر نگفتهاند آزموده را آزمودن خطاست)!
حالکه اگر اعتقاد براین باشد که دوباره سلطنت برسرکار آید، شهروند عادی بودن مورد ادعای آقای رضا پهلوی که خود را همچون شاه مشروع میداند در چه حالتی قرار می گیرد؟
اگر ایشان خود را شهروند میدانند و مدعی سلطنت نیستند و همچون شهروندی برای دموکراسی مبارزه میکنند، پس چرا تا کنون نبست به کشتارهایی که پدرشان انجام داد، حداقل پوزشی نخواسته است. پدر ایشان جمهوری آذربایجان را از میان برداشت و بسیاری را هم به چوخه ی دارد سپرد و بعد از آنهم جمهوری کوردستان را از میان برداشت و رهبر حزب دموکرات کوردستان پیشوا قاضی محمد و چندتن از یارانش را در دادگاهی صحرایی اعدام کرد. چرا حتی برای یک بار ابراز ندامتی یا خطا خواندن عملکرد پدرش را عنوان نمینماید. فردی که دم از آزادی بیان و داشتن شخصیتی دموکرات میزند بایسته آن بود که عملکرد پدرش را به نقد میکشید. سیاستکردن و در راس هرم سیاست قرار گرفتن عاطفه نمیشناسد و همچنان که در بین مردم عامی رواج است که«سیاست پدر و مادر» ندارد، میبایست ایشان هم چنین رویهای را در پیش میگرفتند و با انتقادی تند از عملکرد پدرش که با کشتار تمامی روشنفکران و در بندکشیدنشان راه را خواسته و ناخواسته برای آخوندهای درباری هموار نمود! الان شما(رضا پهلوی) براساس عقدهای خانوادگی(بسان همان عقده و کینهی که خمینی نسبت به خانوادهی شما داشت و در نهایت با دماگوژیسمی در لوای مذهب مردم را فریب داد) با این حاکمیت سرعداوت داری و جای بسی تردید دارد هدف در راستای دموکراسی خواهی باشد!
آیا این همه مبارزه و جان به چوبهی دار سپردن تا به شکنجهشدن و ترور ،.. چه از سوی اقلیتهای قومی و چه از سوی مخالفان داخلی و خارجی رژیم کنونی برای آنست که دوباره به دوران سلطنت بازگشت! مسلما پاسخ خیر است. این خطابت یک جانبهای که در پیش گرفتهای و تا کنون نمیدانید مبارزه به چه معناست و زندگی لوکسی داشتهاید، چگونه میتواند برای مبارزانی که تمامی زندگی خود را فدا کرده و از هیچ منابع مالی برخوردار نبودهاند را یکی دانست و شما را به عنوان سکاندار جریان دموکراسیخواهی یا رهایی کشور دانست؟ اکنون جمهوری اسلامی فضای را که پدر شما به روی مبارزان بست را تنگتر و از سازمان ساواک پدر شما(همان شاهی که شما ولیعهدش بودید)، وزارت اطلاعاتی را استخراج کردهاند که برای هر پشتکی، وارویی میزنند و خفقان را دوچندن کردهاند و سرکوب و کشتار کار را بجایی رسانده است عنقریب اگر این وضعیت اقتصادی همچنان تدوام یابد، فضای مسمومتر از فضای قبل از انقلاب بوجود آمده و انقلابی مجددا مالامال از خشم و غضب روی دهد و چه بسا گروهی یا جریانی همچون آخوندهای کنونی مجددا سکان قدرت را در ایران بدست گیرند که همچنان مردم حسرت دو رژیم قبلی را بخورند!
القصه اینکه نمیتوان با عوامفریبی و حسرت مردم عامی در باز نبودن مشروب فروشیها و کازینوها و عدم داشتن حجاب سوء استفاده کرد و بر موجی سوار شد که آیندهی مبهمتری نسبت به حال حاضر را رقم زد.
شخصیتی که در فضای دموکراسی پرورش یابد، خصوصیاتش قبول آراء دیگر و کثرات گرایی است و اگر در حالت اکثریت هم قرار گیرد، میداند که چگونه حقوق اقلیت را رعایت کند!. اما متاسفانه از هم اکنون خودبرزگبینی و خودرایی دیده میشود که مگر در دوران سلطنت یا حاکمیت ولی فقیه(خمینی و خامنهای) آنرا یافت.
نباید به بهانهی تجزیه شدن ایران یا برسرکار آمدن جریانی چپ در ایران یا هر نوع سیستم سکولاری هراسان شد و از هم اکنون با زدن انگ و اتهاماتی محکوم کرد. بلکه باید بدین اعتقاد داشت که این صندوق رای است که فصل الخطاب هرگونه تفکر یا ایدهی سیاسی جریانی میباشد که یا موفق میشود سکان حاکمیت را در دست میگیرد و یا از عرصهی سیاست به حاشیه رانده میشود.