تقدیس یک حکومت با پروپاگاندای درون ساختاری که مدام خود را تمجید میکند از عجایب سیاسی است که جمهوری اسلامی در آن تبحر زیادی دارد.
در سال های پیش و آغازین پس از انقلاب 57 آنچه که بیشتر از همه شنیده میشد احترام به مقام انسانی مردم بود و این نکتەای بود که خمینی در گفتههایش دائم بدان تاکید میکرد. وعدههایی با رنگ و بوی کرامت و عزت انسانی از دهان پیرمردی که چند صباحی در تبعید، زندگی در قلب اروپا را تجربه کرده بود و مشق خود را از همان آغاز با مهارت از بر کرده بود.
انسجام حکومتداری جمهوری اسلامی با راه اندازی پارلمان و نهادهای دیگرآرام آرام قدرت را برای نظام حاکم میرفت تا تثبیت کند که جنگ هشت ساله با کشور همسایه بخشی از معادلات را برهم زد. اختلاف داخلی و راه انداختن نهادی نظامی توسط تعدادی از بنیادگرایان تندرو به نام سپاه پاسداران کفه قدرت را به سوی میلیتاریسم سوق داد. از همان سالهای ابتدایی این نهاد نظامی با گسترش دایره اختیارات خود در دیگر ساختار قدرت تبدیل به یک مافیای داخلی و منطقەای شد. سرکوب مخالفان با بدترین شیوه های ممکن از کارهایی بود که سپاه بر خود واجب کرده بود تا هرکس سازی متفاوت از آنها را مینواخت به سرعت و دقت آن را حذف کند.
جمهوری اسلامی برای بزک کردن چهره خود به عنوان حکومتی متعادل نیاز به کسی داشت تا این نقش را به خوبی بازی کند. دیپلماسی این بازی را به یکی از برادران لاریجانی محول کردند تا با سفسطه بازی در کلام نقش مدافع حقوق بشر را بازی کند.
سالهای متمادی محمد جواد لاریجانی با آن سیگار برگ معروفی که روی لب می گذاشت ژست مدافع بشریت به خود میگرفت و نقشش تطهیر چهره هیولاگونه جمهوری اسلامی بود. او هم بسان دیگر سیاست پیشەگان ولایت فقیه همیشه سوال را با سوال پاسخ می داد! کاری که احمدی نژاد هم در آن خبره بود.
بارها با اصحاب رسانه داخلی و خارجی گفتگوهای مفصل ترتیب میداد و از جمهوری اسلامی چهرەای معصوم ترسیم میکرد، گویی که انگار جمهوری اسلامی و خمینی اولین منشور جهان را در باب حقوق بشر نگاشته بودند.
مرزهای وقاحت را هم با خونسردی و تاملی روشنفکرانه طی میکرد و نزد خیلیها تبدیل به فیلسوفی پلاستیکی شده بود که ستایشش می کردند. هر معترضی هم که در داخل ایران زندان را تجربه کرده بود و شکنجه و اعدام و اعتراف های وحشتناک را از نزدیک دیده بود، قصد عارض شدن به محاکم بینالمللی را میکرد، ظرف چشم به هم زدنی لاریجانی را برای خاموش کردن آتش اعزام می کردند.
زمان گذشت و گذشت و گذشت تا مثل همیشه حقیقت هم چهره خود را نشان دهد. پیرو آن ضرب المثل معروف که؛ ماه هیچ وقت پشت ابر نمی ماند… دروغ و فریب جمهوری اسلامی هم در پروسه زمان دیری نپایید که دستش رو شد.
گروه عدالت علی؛ هکرهایی که خود را به این نام معرفی کردەاند درین روزها چکش عدالت را بر سر سید علی فرود آوردند. دوربین هایی که حقیقت تلخ زندان اوین را از دریچه رسانه به تمام جهان مخابره کرد. حقیقت پلشت و زشتی که جمهوری اسلامی سالها با ماله کشیدن سعی در پنهان کردنش داشت. و قیافه مات و مبهوت جلاد کوتولەای که در زندان وکیلآباد ترفیع گرفت و مدیر کل زندان اوین شد. چهره منفوری که دستش به خون نوید افکاری آلوده بود.
شمشیر عدالت هیچگاه کند نمی شود. شاید در گوشەای صبورانه خاک بخورد و صبر کند، اما به محض فرود آمدن برای آشکار شدن حقیقت فرق سر را مقتدرانه می شکافد. بلایی که بر سر قوه فاسد قضایی جمهوری اسلامی دارد این روزها نازل می شود.