خودکامگی اسلامی در جامعههای توتالیتاریسم را که در آن خدا مبنای سیاسی حاکمیت است و حکومت را مدعیان نمایندگی خدا به عنوان رهبر در رأس حاکمیت اداره میکنند، استبداد دینی یا تئوکراسی مینامیم.
تفاوتی که تئوکراسی را با حکومت استبدادی غیر دینی متمایز میکند، در این است کە همه جنایتها میتواند به همراه توجیهی از دین اتفاق بیفتد. توجیهی که قبح جنایت را از بین میبرد و موجب این میشود کە جنایتها راحتتر اتفاق بیفتند.
اما چرا رژیم جمهوری اسلامی بر پایه استبداد دینی تشکیل شده است؟!
از آنجا که اغوا و فریب مردم به واسطه سواستفاده از دین دست رهبرانش را برای صدور حکم، از میان برداشتن مخالفان و دگر اندیشان باز میگذارد. چنانچه که از سال ٥٧ تا الان بیشتر از ٧٠ هزار اعدام شهروند توسط رژیم تخمین زده شده که شامل طیف وسیع از جامعه مدنی یا اقلیتهای ملی، بهائیان، نوکیشان مسیحی و دیگر اقلیتهای دینی، دگرباشان جنسی و یا آتئیستان که تحت اصطلاحاتی همچون عقیدتی سیاسی، مرتد، از دین برگشته و یا در قالب همچنین اتهاماتی به مجازاتهایی همچون اعدام، زندان، شلاق و سنگسار محکوم میشوند، مجازات های که ریشه در باورهای قرون وسطایی و در تضاد با حقوق شهروندی مدرنیته دارد اما به اسم دین به شکل قانون درآمده و توسط جلادان رژیم اجرا میشوند.
از آنجا که رژیم جمهوری اسلامی یک حکومت توتالیتاریسم اسلام رادیکالی است میکوشد با تحمیل ایدولوژی دینی خود از طریق رسانههای حکومتی و یا ارگانهایی مانند سازمان تبلیغات اسلامی، ستاد امر به معروف کنترل جامعه را در دست داشته باشد همچنین با تدوین و تألیف کتابهای درسی و آموزشی که بیشتر بر پایه مطالب موهوم و خرافایی است سعی در تربیت کودکانی با باورهای تعصبی آلوده تا که از آنان بندگانی فرمانبردار و درخدمت رژیم، برای تحقق بخشیدن به اهداف حکومتی بسازد همچنین نظام با بینش انحصارطلبانه خود، اجازه هیچ فعالیت فرهنگی و هنری همچون نویسندگی و انتشار کتاب، تئاتر و سینما و یا موسیقی که مستقل و دور از شریعت و دین باشد را نمیدهد و تنها هنری را به رسمیت میشناسد که آشکارا و واضح “ارزشهای الهی” را تبلیغ کند و در خدمت شالودهها اعتقادی رژیم باشد. از نظر کارگزاران فرهنگی، کافی نیست که هنرمندان “معاند” و مخالف نظام نباشند، آنها موظف هستند که در جهت تحکیم ایدولوژی حاکم بسیج شوند و برای نظام تبلیغ کنند، از جمله سلبریتیهای حکومتی که با گرفتن امتیاز و عده از حاکمیت در جهت حمایت و تبلیغ نظام فعالیت میکنند چنانچه حتی خودشان نیز به آن باور نداشته باشند.
اندیشمندان یادآور شدهاند که رژیم اسلامی با مبنا قرار دادن یه فکریت بسته و قرونوسطایی که با ساختارهای زیستی و فرهنگی مدرنیته موجود ناهمخوان است، جامعه را به نوعی دوپارگی فرهنگی دچار کرده که سرچشمه نابسامانیهای اجتماعی بسیاری است افزون بر این رژیم با تعرض به حریم خصوصی افراد، و محدودیت های اجتماعی از طریق سازمان “گشت ارشاد اسلامی” مردم و مخصوصا جوانان را تحت عنوانین حجاب و پوشش نامتعارف دستگیر کرده نتیجهاش انواع نارساییهای روحی و اخلاقی و یا بروز مشکلات روانی عصبی است که در جامعه کاملا مشهود است.
از طرف دیگر افراد و نیروهای دگراندیش که به مبانی ایدئولوژیک نظام اعتراض داشته باشند از کانون نویسندگان، احزاب و نیروهای مستقل گرفته تا سازمانهای سکولار و گروههای دینی غیروابسته به نظام، اجازه کوچکترین فعالیت علنی و غیر علنی را ندارند و همواره به اتهام های تبانی علیه امنیت ملی و ضد ولایت سرکوب و زندانی میشوند تا راه برای استقرار “نظام استبداد دینی که جانب مبلغان و رهبرانش “حکومت الهی”خوانده میشود هموارە باز بماند.
مکتبی که در درون خشونت و وحشت گسترده تجسم خارجی خود را در شعار “نجات مستضعفان جهان” به وسیله “صدور انقلاب” يافت که لاجرم با کشورهای همسایه و غربی در تضاد قرار گرفت، جنگ فاجعەباری که از اول انقلاب با غرب و جهان به اسم مبارزه با استکبار شکل گرفت و تا به الان ادامه دارد، نتیجهای جز فلج شدن اقتصاد و فرسوده شدن زیرساخت های کشور نداشته، اما از جانب رهبران و پیشوایانش “موهبت الهی” خوانده میشود.
بر پایه اخرین نظرسنجی که گروه مطالعات افکارسنجی “ایرانیان گمان “در خرداد ١٣٩٩ انجام داده است، در آن شبکه اجتماعی تعداد افراد دینناباور حدودا به ۵۰ درصد رسیده گسترش گرایشات جامعه به عرفان گرایی، انسانیتگرایی و یا آتئست و اگنوسیتگرایی از جمله دستاوردهای تحمیل دین به زور از جانب رژیم است، دینزدگی، ورشکستگی اقتصاد و کوچک شدن سفره مردم، اختلالات روحی روانی و فشار عصبی و افسردگی که الان بر جامعه سایه افکنده است نشان از نا کارآمدی ایدولوژی حاکم و شکست خوردن آن در تمامی عرصه هایی است که رژیم در صدد تصرف و کنترل آنان بود.