توحش انسان را نباید با هیچ حیوان درندەای مقایسه کرد، در اینجا ما جایگزینی برای این کلمه نمییابیم، از این واژه بە ناچار استفاده می کنیم. توحش انسانی لزوما، به قتل نفس، شکنجه کردن دیگری ، یا… گفته نمیشود و تعریفی فراگیر از رشدنیافتگی بشر دارد! می توان اظهار داشت که هر چقدر یک انسان از سلامت روان و پختگی شخصیتی و فکری بیشتری برخوردار باشد، میزان آزارگری او و میزان تخریب او علیه دیگری (انسان، طبیعت) کمتر میشود.و بالعکس.
اعمال ما، محصول جهان بینی ما است، بطور کلی میزان خودخواهی های انسانی و تلاش برای نمایش خویشتن، به نوع خاصی از رفتار درندانه منجر میشود، اینکه ما در مورد یک موضوع چقدر تفکر، تفحص کرده و خود را از منظری غیر، ارزیابی کرده ایم، در نحوه اعمال ما تاثیر گذار است.
نمایش دادن خود، ریشه ایگویسم است، نمایش به منظور جلب توجه دیگران صورت میگیرد و میتواند همراه با دروغ، تحقیر دیگری ، خودبزرگ بینی، و…بسیاری منیتهای انسانی دیگر باشد که هدفی مخرب در ریشه خود نهان دارد.خودستایی، نمایش من، و تلاش برای برتر انگاری خود، از نشانه های توحش است، به هر حال جدای از اینکه کدامیک از این موارد بیشتر به روان جامعه آسیب میرساند، در این متن نمیگنجد ، سوال این است که دلیل ما برای نمایش خود چیست؟ و ریشه نمایش ما به چه دلیلی است؟ ما از ابراز وجود و تلاش برای خودستایی و جلب توجه به هر قیمتی، به دنبال چه چیزی هستیم؟ اینیک سوال اساسی وجودین، هر فردی است که در مسیر معرفتی گام برمیدارد.
آنچه که مشخص است، ما به دنبال گردآوری القاب و عناوین و مقام و ثروت برای داشتن احترام و ارزش بیشتر در جامعه هستیم، احترامی که بستگی به میزان قدرت و مقام و بزرگتر بودن القاب و عناوین و معیارهای دیگر در نوسان است! حال سوال اساسی تر این است که چرا افراد یک جامعه با شدت و حدت و ولع تمام به دنبال احترام هستند و چرا یک احترام فراگیر، بدون در نظر گرفتن برچسب های اجتماعی را تقریبا در هیچ جای این کره خاکی نمیبینیم؟ هر چند در بسیاری از کشورهای مدرن جهان، مقوله احترام را مورد واکاوی ویژه قرار داده اند و سعی کرده اند که به بسیاری از مشاغل اجتماعی که از نظر قاطبه مردم آن جامعه دون پایه محسوب میشود، بها و ارزش بدهند.
بزهکاری اجتماعی، رابطه تنگاتنگی با مقوله احترام دارد، درخواستی که برای بدست آوردن آن حتی دست به شنیع ترین اعمال زده خواهد شد. قتل های ناموسی محصول ترس مرتکبین آن، از بی احترامی جامعه است.
هر از چند گاهی، خبری هولناک از کشته شدن زنی در فضای عمومی جامعه انتشار مییابد که روان عمومی را آزرده میسازد. وجدان جمعی برانگیخته میشود. در ممالکی که عرف های سنتی و قوانین آن به حالت وجهیت قدسی، تغییر فرم داده اند، زن به سطح ابزار و شی تنزل میکند، در نگاه این جوامع، زن همچون وسیله ای برای زاد و ولد و خانه داری است، بدون اینکه رضایتش ملاک باشد و مرگ نیز چون تهدیدی بالقوه همواره نزدیک او ایستاده است. قتل هایی که به نام ناموس به وقوع میپیوندد، معمولا دفاع یک نرینه است از واژگان و تلاش برای از حفظ احترام ! و بیشتر در مناطقی اتفاق می افتد که قوانین عشایری و سنتی بر آن حکمفرماست. ساختار سنتی، نگاه مردسالارانه، شی انگاری زنان، و تلاش برای دفاع از ضد ارزش هایی بی معنا. داغ ننگ،بی احترامی اجتماعی، عمده ترین دلایل قتل های ناموسی است، فرار از انگ خوردن هایی که حاوی چیزی نیستند جز تعدادی دسته واژه!
اگر به کامنتهای مردم در خبرهای مربوط به قتل های ناموسی نگاهی بیندازیم، جدای از نظراتی که امیدوارکننده هستند، بسیاری از کاربران، زن را نیز مستحق مجازات میدانند و از واژه خیانت استفاده می کنند؟! هر قراردادی، حتی ازدواج، اگر یکی از طرفین آن به آن بی میل باشد از نظر اخلاقی منسوخ است و اگر قراردادی با اجبار باشد، کوچکترین وجاهتی در آن نیست.
اما چه میشود که کسی خائن نامیده میشود؟ جدای از مفهوم خیانت که در جوامع مختلف بارهای معنایی متفاوتی دارد، خیانت در انتزاعی ترین حالت ممکن را مد نظر قرار میدهیم. اجتماع انسانی، قابلیت تقدس سازی دارد و برای نگه داشت هر سنتی به دور آن هاله قدسی پیچیده است، هر رسمی در اجتماع انسان، از آغاز تابحال، تنها یک تعهد بوده و در گذر زمان به تابو تبدیل شده است. تابو شکنان، هزینه خواهند داد،با طرد شدگی اجتماعی،خون،ویا… هر قراردادی که زمانی بسته شود، زمانی هم میتواند فسخ شود، اما برخی قراردادها ظاهری عرفی و بن مایه ای قدسی دارند، به نحوی که خاطی مستوجب عقوبت است، همچون گناهکاری که تخطی کرده به ساحت امری مقدس؟ گاها خون از کف میرود، این خون عقوبت تخطی به باقی ماندەی تقدس است.
قدسی کردن هر رسم و قراردادی و شی واره کردن روابط در لحظه توافق، تنها برای بالا بردن هزینەی خروج از آن است، خیانت هم در تداوم همین منطق تقدس، معنادار است. جامعه سنت مآب با واژگان از رسم و عرف و قدسی مآبی آن محافظت میکند و با فحاشی و توهین و بی احترامی به افراد خروج کرده از یک قرارداد و بکارگیری واژههایی چون ناموس و غیرت و شرف، در پی حفظ یک سنت و ضد ارزش، هر چند ضد اخلاقی است. میتوان ادعا کرد که هر جنایتیکه به نام قتل ناموسی از آن نام میبریم، و میشناسیم، اتفاق بیفتد، تمامی افراد یک جامعه در آن دخیل بوده و مقصر هستند، انگشت اتهام در اینجا به سمت وجدان جمعی است که در عصبیت ،افراد آن جامعه به فحاشی جنسی، مبادرت میورزند ،فحاش این پیام نهفته را در روان جامعه میکارد که زن ابزاری است که مرد مالک آن است .
هر ناموس خواندنی، فراخوانی است بر عدم تخطی، بنابراین هر چیزی که ذیل این کلمه تعریف شود و از تقدس بهره میبرد، خواه ناخواه به مسیر جنایت و شقاوت خواهد رفت. گاهی برای مبارزه با چیزی، نیاز است تا به نام گذاریهای مشروعیت بخش دقت کرده و آنها را از بار مقدسشان خارج کرده و از بین برده یا وارونه شان کنیم، این شاید پنهان ترین گام باشد.